جدول جو
جدول جو

معنی شش پا - جستجوی لغت در جدول جو

شش پا
(شَ / شِ)
هر جانوری که دارای شش دست و پاباشد، جعل و چلپاسه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش پر
تصویر شش پر
نوعی گرز آهنی شش پهلو، چوب دستی کلفتی که بر سر آن میخ های درشت کوبیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش تا
تصویر شش تا
شش تار، هرسازی که شش سیم داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ /شِ پَ)
نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعۀ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد:
غمنامۀ دشمن سیه رو
بسته ست به بال شش پر او.
محسن تأثیر (از آنندراج).
چون خانه مسدس زنبور می شود
از باد شش پر غضب پرنیان برف.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
ریخته از شش پر هیبت شکوه
مورچۀ زلزله در مغز کوه.
علاءالدین فائز (از آنندراج).
، گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ / رِ)
پارۀ شش، پاره و قطعه ای از جگر سفید: گفت ابله زنی بوده ای، شش پاره که به یک جو نمی ارزد میبرد (گربه) تبری که به ده دینار خریده ام رها خواهد کرد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 149)
لغت نامه دهخدا
سازیست از مقیدات ذوات الاوتار و آن بر سه نوع است: الف - بشکل امرودی و کاسه آن معادل کاسه عود است و بر آن شش وتر بندند و دو وتر بیک آهنگ سازد و این حکم سه وتر دارد. ب - شش تایی است که کاسه کاسه و سطح آن معادل عود است ولی دسته وی از دسته عود درازتر وترهای آن برابر اوتار نوع اول باشد، ج - شش تایی است که بر سطح آن از سوی بالا وترهای کوتاه بندند و اصطحاب آن ها به طریق مطلقات کنند و آن ها کوتاه بنا به میل مباشر معین شود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گرز آهنین که دارای شش پهلو باشد، چوبدستی ضخیم و کوتاه دارای سری گرد خطوط بشش قسمت شده و بر آن میخهای درشت کوبیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش پاییان
تصویر شش پاییان
جمع شش پایی حشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش پر
تصویر شش پر
((~. پَ))
نوعی گرز آهنین که دارای شش پهلو باشد، چوبدستی ضخیم و کوتاه دارای سری گرد که به وسیله خطوط به شش قسمت شده و بر آن میخ های درشت کوبیده باشند
فرهنگ فارسی معین
چوب دسته بلندو محکمی که بر لب آن شش زایده ی کوچک باشد، چماقی
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگه کفش
فرهنگ گویش مازندرانی